سلام. چطوری؟
امشب خیلی دوست داشتم با یه نفر صحبت کنم. ممنونم که اینجایی. نمیدونم چی بگم. ینی نمیدونم از کجا شروع کنم. نمیدونم چجور شخصیتی داری. ولی احساس میکنم خیلی آروم و مهربون و کیوت و تو دل برویی. و لبخند شیرینی داری. اوکی بیخیال.
پلن B
ذهنم یطوری آروم و در ریلکسی تمام و کماله که دارم بهش شک می کنم! نتورک هم داشت همون حس و حالی رو بهم میداد که کار بیمه بهم داده بود. از کار بیمه نگفته بودم؟ منشی دفتر بیمه بودم. فقط دو هفته! همش ارتباطات! تماس های زیاد. فیس تو فیس شدن های بسیار. حرف زدن بسیااار و خلاصه فشار روانی فراوان از اینهمه ارتباط و تماس! خب از نظر تماسی بهتر شدم خداروشکر. حداقل دیگه با هر تماسی استرسی نمیشم و گوشیمو رو حالت پرواز نمیذارم. اما اون حجم از روبهرو شدن و در ارتباط بودن با آدمها رو نمیتونستم دووم بیارم. سو استعفا دادم.
و در نتورک دوباره همون فشار و احساس بهم دست داد. تادااا من یادم رفته بود؟ یا فکر کردم اوکی شدم. یا اوکی میشم؟
من درونگرام و همیشه سعی داشتم خودم رو تغییر بدم تا اجتماعی تر باشم!
حالا حس کردم که دارم زیاده روی میکنم. و شاید بهتره خودم رو همینطور که هستم بپذیرم! و انقدر خود عزیزم رو تو شرایط سخت قرار ندم تا مجبورش کنم اجتماعی تر باشه!