چجوری حرف زدن برام آسون باشه؟ مثلا حرف زدن درمورد چیزهای عادی. مثلا وقتی نشستی با دو سه نفر و باید یه چیزی بگی و درمورد یه چیزی حرف بزنی. نمیشه که همونجوری فقط بشینیم و همو نگاه کنیم! مثلا فکر کن برات مهمون اومده و از اقوام دوره. خب من مسلما با آدمهای نزدیکتر یکم راحت ترم. اما با کسایی که نمیشناسم یا کم میبینمشون حرف خاصیم نمیاد! مگه حرف های مجبوری! مثلا سوالی بپرسه، یا چیزی بخوایم تعارف کنیم.. و همیشه نظاره گرم. یعنی بقیه حرف بزنن و من فقط نگاه کنم و گوش بدم و حالا هر صد سال یکبار یه نظری بدم. تاییدی بکنم یا لبخندی بزنم.
اما خب همیشه بقیهای نیستن. گاهی فقط منم و یکی دو نفر دیگه. که خب کسی جز من نیس که بخوان باهاش حرف بزنن! و با سکوت من یه فضای معذب کنندهای پیش میاد! و تازه وقتی هم سوال میپرسن خیلی کوتاه و با صدای آروم جواب میدم.. خجالت؟ عزت نفس؟ درونگرایی؟ ترکیبیه.
و دیگه اینکه حرف های عادیی که بقیه میزنن چیزایی نیستن که منم دوست داشته باشم درموردشون حرف بزنم. عجیبه؟ خب پس درمورد چی دوست دارم حرف بزنم؟ هیچی. جدی هیچی. مگه اینکه با طرف کار داشته باشم! و مجبور به حرف زدن باشم.. یا طرف دوست صمیمیم باشه. یا یکی از آشناهایی که نزدیکیم و راحتم باهاش. البته الان که دقت میکنم با دوستای صمیمیم هم اونقدرا حرف نمیزنم. حتی وقتی پیششونم. صرفا فقط بیشتر از بقیهی آدمها باهاشون مکالمه دارم.
پس با این اوصاف، میتونم مدلم در نظر بگیرم این رفتارهام رو؟ فکر میکنم آره. چون یه مدت پیش هم تصمیم گرفتم همونطور که هستم خودم رو بپذیرم و دوست داشته باشم. پس، این مدل منه. چیزیه که باهاش راحتم. سکوت و حرف های کمتر. بهتره خودم رو همینجوری بپذیرم و تو موقعیت هایی که حس میکنم باید حرف بزنم اما حرفم نمیاد، یادم بمونه که من همینم، اینجوری راحتم و لازم نیس بخاطرش معذب بشم.
اما خب بعضی وقتا حس میکنم باید صمیمی تر باشی با آدمهاو بیشتر ارتباط برقرار کنی.. مگه نه اینکه دنیا بر پایهی ارتباطاته؟ البته کسی هم از کم ارتباطی نمرده. قبل از ارتباطات مهم اینه که تو به هرحال از زندگیت لذت ببری. و خوشحال باشی و سپاسگزار باشی.
پس نتیجه میگیریم
من خودم رو همینطور که هستم بپذیرم. همینطور که هستم دوست داشته باشم. و یادم بمونه برای اینکه کمتر ارتباط برقرار میکنم از دست خودم ناراحت نشم. برای شخصیت من یه چیز طبیعیه. و به جاش لذت ببرم از بقیهی چیزهایی که برام لذتبخشن. و سپاسگزار باشم برای بقیهی چیزهایی که دارم.
و اینکه در کنار آدمها سکوت کنم اشکالی نداره. ولی یادم باشه آرامش درونم داشته باشم. آرامش درونی مهمتر ازحرف های ظاهریه بنظرم. درونت هر طور بگذره، همون به بیرون سرایت میکنه. حس و حال خوب داشتن نسبت به خودت مهمتره. وقتی حالت با خودت خوب باشه و خودت رو هرطور که هستی بپذیری میتونی همون حس و حال خوب رو به دنیا هم بدی و بقیهی آدمها رو بپذیری و هرطور که هستن دوستشون داشته باشی.